عیسی پیامبر دوست داشتنی من


من عاشق عیسی هستم ، به همین دلیل است که پیروان آن پیامبر الهی را نیز بسیار دوست دارم.

آنچه که می نویسم برگرفته از قرآن کریم ، انجیل شریف و تصورات من است.

عیسی پیامبری بوده که توانسته در مواقع مختلفی به دنیای ما بیاید و همچنین به عالم حقیقت باز گردد قبلا اشاره کرده بودم در زمان قبل از تولد بر مادر مقدس خود ظاهر شود و خود را معرفی نماید که من عیسی پیامبر خدا و توسط شما به دنیا می آیم.

مرگ عیسی ( از دست دادن کالبد فیزیکی ) در اواخر عمر ایشان روی می دهد کالبد فیزیکی آن بزرگوار همچون تولد خودش شگفت انگیز می باشد . بعد از مرگ دوباره بر می خیرد و به زمین بر می گردد و با کالبد غیر مادی و حقیقی خود . طبق فرموده مسیحیان عزیز "عیسی می خواهد به صلیب کشیده شود تا گناه انسان را بشورد" . در مراجعت دومی همه حواریون می دانستند که عیسی است ولی بسیار پر نورتر و زیباتر . طوری که بعضی مواقع از نظر ها غیب می شود ( فاقد کالبد فیزیکی بود ) . حضرت عیسی بین حواریون می آید و می فرمایید که من فردا به صلیب کشیده می شوم  یکی از حواریون می گوید چگونه امکان دارد؟ آن حضرت می فرماید قبل از بانگ خروس، تو نیز مرا سه بار انکار می کنی .

آن حواری درست سه بار حضرت عیسی را انکار می کند چون عیسی با کالبدی غیر مادی و بسیار نورانی تر دوباره برگشته بود. بلی نادانان آن روزگار عیسی را به صلیب می کشند و جالب آنجاست که عیسی به حواریون می فرمایید که من بعد از چند روز ( به گفته مسیحیان 5 روز) دوباره برمی گردم. و همین گونه می شود بر می گردد، همه حواریون به او دوباره ایمان می آورند عبسی می فرمایید به من دست بزنید و ببینید که من همان عیسی هستم. و بعد از خداحافظی از آنها، دوباره غیب می شود.

پیروان حضرت موسی (ع) مورد لطف پیامبر گرامی ما واقع می شود به تصور من چون آنها به حضرت عیسی بدی کرده اند و آن حضرت از پذیرششان خودداری می کند.

به جرأت می توانم بگویم سخت ترین مطلبی بوده که من نوشته ام و جمله بندی ناقص و با مفهوم ناکامل . جا دارد از خواننده گرامی کمال عذر خواهی را بنماییم. ( آوردن بسیاری از مفاهیم در قابل جمله برایم سخت بوده است.)

اعجاز روان

روانشناسان معتقد هستند که روان انسان از سه عنصر تشکیل می شودکه در کارهای ما حضور دارند .
این سه عنصر عبارتند از :

_والد

_بالغ
_کودک


والد مانند یک بزرگتر از خودمان رفتار نشان می دهیم,اطلاعات و فرامینی که به مغز می رسد را مورد تایید یا نکوهش قرار میدهیم . یک مثال می آورم :

یک روز از جلوی شیرینی فروشی رد می شوید و هوس بستنی می کنید همین که می خواهید وارد مغازه بشوید مثل اینکه یک نفر می گوید :
بستنی برات خوب نیست تو باید رژیم غذایی بگیری .

خوب اینجا شما می گوید :
آخه بستنی را دوست دارم . فقط همین یک بار

والد معمولا با کلمه باید همراه است .

اما شما روز خوبی داشته اید و سرحال منزل بر می گردید شما می گوید :
تشنه هستم آب پرتقال از یخچال بر دارم .

همین که در یخچال را باز می کنید مانند اینکه یک نفر می گوید :
خسته نباشید نوش جانت آب پرتقال


رفتار دو نوع والد که در درون ما هستند را مشاهده کرده اید . تفاوت اولی با دومی در این است که اولی والد بد و دومی والدخوب می باشد .

 رفتاری که با خود داریم از بزرگترانی که با ما داشته اند الگو گرفته ایم این بزرگترها شامل پدر ,مادر , معلم و... می شود که در کل با ما ارتباط داشته اند .


رفتاری که ما هم با کوچکترها انجام می دهیم همین تاثیر را روی روان آنها خواهد گذاشت .

اگر از رفتاری بدتان می آید ابتدا مشخص کنید چه کسی با شما این رفتار را داشته است سپس این الگو را حذف کنید .

سعی کنید والد خوبی برای خودتان باشید تا زندگیتان شیرین شود .

به مناسبت سال جدید و تولد حضرت مسیح (س)

 سال جدید میلادی را به همه ,از جمله پیروان حضرت مسیح(ع) پیشاپیش تبریک عرض می نمایم . 
با وجودی که همه پیامبران حضرت حق را دوست دارم ولی محبت زیادی به حضرت مسیح (س)و مادر بزرگوارش حضرت مریم مقدس(س) دارم . 
قبل از تولد حضرت مریم (س) پدر و مادر او از خداوند متعال فرزندی می خواهند و می گویند اگر چنین فرزندی به ما ارزانی دهی او را به تو تقدیم می کنیم . یعنی نذر می کنند . 
خداوند که همه نوع قدرت دارد, خوب دعای آنها را قبول می کند , آنها به امید داشتن پسر بودند که هنگام تولد دختر زاییده می شود , و همه محاسبات غلط از آب در آمد.

 

مریم را به بیت المقدس می فرستند همه دوست دارند سر پرستی او را به عهده بگیرند , اختلاف بین آنها بوجود می آید چاره ای جز قرعه کشی برای سر پرستی مریم نمی بینند . و نام حضرت زکریا از قلم ها ظاهر می شود , ظاهرا" زکریا مسو’لیت مریم را به عهده داشت ولی خداوند مستقیما" او را تربیت می کرد .

مریم با بزرگ شدنش در اثر اخلاص در عبادت , تقوا , نهایت بخشندگی و عطوفت به مقام خیلی بالای عرفانی رسیده بود .حضرت زکریا هر وقت او را که می دید از این سطح متعالی مریم در شگفت بود مشاهده اینکه غذا و میوه های تازه نزد مریم وجود داشت بیشتر او رامتعجب می کرد.

حضرت زکریا از مریم می پرسد , راز صحبت های عاشقانه و این میو ه های تازه چیست ؟ 
مریم می گوید : فرشته ها از غیب برایم می آورند . 
حضرت زکریا از ته دل می گوید : خدایا به من نیز فرزندی عطا کن . 
خداوند چون اخلاص او را می بیند , و دعای او را از در بخشندگی قبول می کند . 
زکریا می گوید : چگونه امکان پذیر است ؟ من که از پیر شده ام و نا توان . 
خداوند می فرماید :نشانه اینست , در حالی که سالم هستی سه روز نمی توانی با مردم صحبت کنی.

 

مریم به تکامل عرفانی خویش ادامه می داد تا فرشتگان در اوج شادی و تعظیم به او مژده دادند:
"ای بنده بسیار خوب الرحمن , خداوند تو را برگزید بر همه زنان عالم و تو پاک ترین زن می باشی خوش به سعادت تو" 
این درجه از عرفان مریم بحدی بالا بود که دومین خبر خوش را فرشتگان به او رساندند: 
"ای مریم فرمانبرداری کن پروردگار خود را و سجده کن و نماز گذار با نماز گذاران" 
این پیغام ها به تحول عجیبی منجر شد.

مریم مقام بزرگی کسب می کند او دیگر از صف همه عارفان جلوتر می رود و برتری می یابد, در این هنگام بود که مردی برمریم که به عبادت خداوند مشغول بود , نازل می شود . 
مریم طبق عادت دختران فریاد می زند و می گوید "خدایا به تو پناه می آورم ". 
آن مرد می گوید من فرستاده خداوند هستم و خبر مهمی برایت دارم.

اکثر مفسران نمی دانند آن شخص دقیقا" چه کسی است ولی آن شخص ,جز حضرت عیسی (ع)کسی دیگری نمی باشد . 
بلی حضرت عیسی می گوید :"ای بانوی مقدس, می خواهم مادرم باشید " 

مریم که دومین شوک بر وی وارد می شود می پرسد: 
_ چگونه امکان دارد ؟ 
_در تمام طول عمرم حتی یک بار دست نامحرمی را لمس نکرده ام و می دانی که شوهر نیز ندارم . 

عیسی (ع) میفرماید :"ای مادر عزیزم فقط قبول کن که فرزند تو باشم که اینها نزد خداوند سهل است ".

پس به اراده خداوند مریم حامله شد این موضوع را از دیگران مخفی نگه می داشت . 

تا اینکه از احساس باطنی که مریم داشت به او الهام شد که فرزندت در حال متولد شدن است . 

مریم از این موضوع در عجب بود چون در تمام دوران این معجزه بود . 

مریم می گفت: خدایا می توانم این اراده تو را درست انجام دهم آیا امکان پذیر است . 

مسو’لیت و به دنیا آوردن این طفل نیز برایش سخت بود مردم چه فکری درباره اش می کنند . 

تمام این فشار ها را مریم با جان قبول کرده بود .

تا اینکه ندا آمد : 

مریم به سوی شرق رهسپر شو . 

این نداها را افرادی می توانند بشنوند که روحشان انبساط لازم را داشته باشد و گیرنده خوبی برای خواسته الهی باشند . 

مریم از درد و اضطراب راهی مکانی ناشناخته و خشک می شود . 

این احساس را چگونه می توان درک کرد فقط خدا می داند . 

مریم در اوج همه ناراحتی ها داد می زند; 

ایکاش مرده بودم یا برای همیشه از یاد رفته بودم . 

همان لحظه روح عیسی بر وی نازل می شود و به او می گوید : 

ای مادرم دست بر این درخت خشکیده بزن تا برایت خرمای تازه ببار آورد و پای خودت را بر زمین تا آب گورا بجوشد. 

مریم در همه دوران عبادت عیسی را می دید و آرامش خاصی به او دست می داد . این بار هم همین طور . 

آرامش عجیبی به مریم وارد می شد در این فاصله که مریم رطب تازه و آب گوارا می نوشید خبر خوش بعدی را از عیسی شنید : 

مادرم اگر از تو پرسیدند این طفل را چگونه آورده ای چیزی نگو ,بگو روزه گرفته ام با کسی صحبت نکنم . 

اما این قاعده و قانون را نگاه کنید صحبت نکردن چه تاثیری روی انسان می گذارد تاثیری شگرف انرژی که از صحبت نکردن در انسان ذخیره می شود بسیار زیاد است . 

اما شگفت انگیزی این قسمت این است مریم در کسب انرژی الهی بی نظیر بود . 
کودک به دنیا می آید مریم هم به تکامل روحی خویش می رسد . 

مریم از لحاظی خوشحال است که ماموریت الهی خود را بخوبی انجام داده است از لحاظی نگران قوم خویش می باشد . 

شما چه تصوری از مسیح در آن طفلیت دارید ؟ 

مسیح پر انرژی و بسیار متعالی است خوب چند رده قبل از تولد را در کارها و خواسته های الهی بسر برده است . 

فرشتگان نگهبانش نیز در کمال افتخار دوستش دارند . 

مریم در بین راه هر بار نگاهی به طفلش می کند و از دیدنش مسرور می شود . 

وقتی که به جمع و قومش می رسد همه از قبل براش نقشه کشیده اند که چگونه آبرویش را لکه دار کنند . 

حالا همه چیز برای قوم مغرور و کسانی که خداوند را عصای مقاصد پلیدشان قرار داده اند مهیا است . 

می خواهند مریمی که بر همه زنان عالم برتری دارد را مورد استیضاح قرار دهند . 

اگر کمی فکر که آن هم در اثر عصیان از دستشان رفته است داشتند هر گز این کار را نمی کردند . 

مریم در کمال آرامش و خونسردی اشاره می کند : 

من برای خالق خودم روزه سکوت گرفته ام . 

خدایا سکوت بندگان خالص تو از فریاد ظالمان برنده تر است . 

و به عیسی کوچک و طفل اشاره می کند . 

این بار جاهلان با صدای بلند تر می گویند : 

مریم پدر و مادر تو بد نبوده اند این طفل را از کجا آورده ای ؟ 

این کار تو بس ناپسند می باشد .
قوم جاهل می خواهند اثبات کنند که مریم همانند پدر ومادر خویش انسان پرهیزگاری نیست, تا بیشتر او را عذاب دهند . 

ولی مریم علاوه بر برتری خود بر پدر و مادرش در کمال آرامش به فرزندش اشاره می کند ; 

حالا جاهلان با صدای بلندتر می گویتد : 

مریم تو عقلت را از دست داده ای علاوه بر بدی که انجام داده ای, این بچه چگونه می تواند صحبت کند ؟ 

عیسی که در جریان تمام امور این قوم و مادر عزیزش بود خودش می گوید : 

من عیسی بنده خدا هستم مرا کتاب داده و مرا مبعوث کرده است هر جای که من باشم آنجا با برکت هست و مرا مامور ساخته است تا به نماز و زکات تا زنده باشم سفارش کنم . 

مرا دوستار مادر خویش ساخته و من آدم طغیان گر و تخریب گر نیستم . 

و درود بر من روزی که متولد شده ام و روزی که بمیرم و روزی که خداوند مرا زنده کند . 

آری اینست داستان عیسی پسر مریم .